آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دورها آوایی است که مرا می خواند

سر در گم

1391/4/12 15:29
نویسنده : manan sani
771 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها فکرم خیلی درگیره،دقت کردین وقتی فکرتون درگیره و حتی بیکارین به هیچ کارتون نمی رسین مثل این می مونه که از ساعت ٧ صبج تا ١٢ شب برنامه فشرده کاری دارین و همونقدر هم خسته می شین واقعا این روح آدم با آدمها چه ها که نمی کنه.

آوا فردا ٤ ماهه می شه و من باز مثل روزهای واکسن دو ماهگیش یک دیوانه به تمام معنام. آخ لز لحظه ای که به جگر گوشه ام سوزنی می زنند. خدایا من تا کی برای آوا می مونم.آوا رو من به این دنیا آوردم خوب همه درد و مشکلاتش هم با من.......... ولی نه ..من فقط وسیله بودم خدا منتشو به سرم گذاشت و آوا رو بهم داد حتما دیده که لیاقتشو دارم .... واقعا دارم؟؟؟؟ من که خیلی مراعات می کنم طوریکه باعث مضحکه مردم شدم.هیچی نمی خورم که مبادا واسه شیری که به آوا می دم ضرر داشته باشه و دخترکم دل درد نگیره... نه میوه نه خیلی غذاهای مورد علاقه ام.... من فقط مرغ و گوشت می خورم و از خورشها نمی دانم چطور شده قیمه.... که از وقتی هم که شنیدک لپه نفاخ است آن را هم با ترس و لرز....

من اصلا شیر و گوشت دوست نداشتم ولی بخاطر آوا دست از این لوس بازیها برداشتم.... نمی دونم... از این مسئولیت خطیر به شدت ترسیده ام...وقتی نگاه آوا را در حال جستجوی خودم می بینم، به جای خوشی لرزه بر اندامم می افتد که خدایاااااااا این بچه مرااااااا ؟؟؟؟ می خواهد؟ چرا من؟مگر من کیستم؟ من همانم که تو فهمیدی لیاقت دارد؟ از کجا فهمیدی که دارم؟ کاش اول یه آزمون ورودی می گذاشتی؟ یا حداقل از همین آزمونهای قلمچی.... تا انداره دانسته هایم دستم بیاید.... دانسته؟ من که چیزی نمی دانم.... اندازه غریزه مادریم....آن اندازه را نشانم می دادی...

امروز آوا را پیش دکترش بردم و گفت در چهار ماهگی ٧.٨٠٠ وزن و ٦٤ سانت قد دارد،خوشحال شدم ولی حرف دکتر که تا یه سالگی بچه ات سر کار نرو با وجود مخالفت سریعم پیش دکتر و همسری مرا اکنون شدیدا به فکر برده. نمی دانم......... چرا انقدر سر در گمم؟؟؟؟؟؟؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)