آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دورها آوایی است که مرا می خواند

نامطمئن

1391/4/12 15:31
نویسنده : manan sani
562 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

داشتم فکر می کردم که این روزهایی که تو خونه ام و آوا نیاز به مراقبت ٢٤ ساعته (بدون اغراق ٢٤ ساعت) داره یه کاری کنم،به فکرم رسید بشینم برای دکترا بخونم یاد چند ماه پیشم افتادم که بر حسب اتفاق یکی از دوستانو دیدم که چه همه کلاس تفریحی و هنری رفته بود و بعدم ازش استفاده مالی برده بود و وقتی ازش پرسیدم چه خوب که این همه کلاس می ری گفت:" دپرس که می شم می رم اینجور کلاسها" یهو یه جور عجیبی شدم من چه متفاوت بودم وقتی از همه روز مرگیها و یکنواختیها خسته می شم می رم سراغ اسمهای پرطمطراق،: کلاس شبکه، خوندن واسه فوق لیسانس، کلاس زبان و هزار تا کلاس درس دیگه و اصلا هم روحیه ام عوض نمی شه واسه همین گفتم بیام وبلاگ بدرستم آخه یه کتاب نوشتم که ندادم واسه چاپ خیلی می ترسم که وقتی بره واسه چاپ بععععععدش بگم کاشکی نمی دادم کاش بهترش کرده بودم.

شاید با وبلاگ نوشتن، نوشتنم تقویت شه، شایدم اینو هم دیگه ننویسم، مطمئن نیستم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)