آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دورها آوایی است که مرا می خواند

رفتن یا نرفتن

1391/6/24 0:03
نویسنده : manan sani
677 بازدید
اشتراک گذاری

آخ که هفته پیش چه هفته سختی بود تا نگاه به آوا می انداختم اشکام گوله گوله می یومد پایین... نه نه الان همسری می بینه و اون وقت با ترس می پرسه چی شدههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من چی دارم بگم؟؟؟؟ بگم دلم برای آوا تنگ می شه اگه برم سر کار .... باز همان قیافه جدی مهندسی اش را می گیرد و می گوید هنوز هم وقت داری تا یک سالگی آوا نرو....آخ که این حرفش مثل پتکی که بر سر آدم بخورد،دردم می آورد و می مانم که بگویم دردم گرفته یا با لج بگویم نه ...می خواهم دقیقا پایان ٦ ماهگی اش بروم یا نه، ساکت بمانم که کمی فکر کنم... خیلی حرفها با خودم و وجدانم زده می شد که حرف هر دو متین است و مرا همچنان بر سر دو راهی قرار داده بود .

من: " اینهمه درس خوندم، بمونم خونه که فردا همین دخترم بهم بگه مامان دوستم دکتره مامان اون دوستم مهندسه و تو چی کاره ای و من سر به زیر بگم خانه دار؟"در حالیکه به نظرم سخت ترین کار دنیا همین خانه داریست، بی هیچ مرخصی.... ولی کو کسی که قدرت را بداند از فرزند گرفته و به پدرش ختم شده و بقیه که حتی دو ساعت بیرون منزل کار می کنند و میگویند نمی دونی که ما چقدر خسته می شویم و بند بند وجودت را می لرزاند که من (؟؟؟) نمی دانم من که قبل از به دنیا امدن دخترم حتی هفته ای ٢ روز به شهرستانی با فاصله ٤ ساعته برای تدریس می رفتم یا منی که در شهری غریب با مدرک فوق لیسانس در فصل زمستان در آن تاریکی ساعت ٥ صبح منتظر سرویس ایران خودرو می ماندم و آیت الکرسی می خواندم تا حواسم را پرت کنم که هیچ ترسی در کار نیست؟

وجدانم: " آخه آوا الان گرمی لبخند و وجود تو برایش از همه چیز مهم تره فقط با وجود تو آروم می شه می تونی بزاری یه کم که بزرگتر شد بعد این حس خودخواهیت هم تطمیع خواهد شد و به سر کار هم می روی که بگویی مهندس فلانم و در فلان کارخانه سمتم این است و فلان و بیصار

اما مادرم به کمکم آمد و گفت من با سختیییییی دخترت را برایت نگه می دارم تا همیشه شوهرت بداند که از سر نیازت با او نمانده ای و خودت دستت در جیبت است و از او فقط محبت می خواهی... و دیگر اینکه به من نشان بده که تمام آن سختیهای سر کار رفتنم در بعد از ٦ ماهگی تو به ثمر نشسته و من را به اوج برسان

ماماااااااااااااااااااااااااان مرسیییییییییییی که اینهمه با فکری و از فکر و محبت همزمانت الان این چنین سرم بالاست.

من از هفته پیش سر کار رفته ام و صحبت کرده ام سه روز در خانه و سه روز در کارخانه مشغول باشم تا آوا کمی از آب و گل در آید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)